نامه عاشقانه خيلي جالب حتما بايد تا آخر بخوني
نامه عاشقانه خيلي جالب حتما بايد تا آخر بخوني تا متوجه بشي
نامه يک پسر عاشق به دوست دخترش لطفا تا آخرشو بخونيد تا متوجه عشق پسر به دوست دخترش بشيد.
1- محبت شديدي كه صادقانه به تو ابراز ميكردم
2- دروغ و بي اساس بود و در حقيقت نفرت من نسبت به تو
3- روز به روز بيشتر مي شود و هر چه بيشتر تو را مي شناسم
4- به پستي و دورويي تو بيشتر پي ميبرم و
5- اين احساس در قلب من قوت ميگيرد كه بالاخره روزي بايد
6- از هم جدا شويم و ديگر من به هيچ وجه مايل نيستم كه
7- شريك زندگي تو باشم و اگرچه عمر دوستي ما همچون عمر گلهاي بهار كوتاه بود اما
8- توانستم به طبيعت پست و فرومايه تو پي ببرم و
9- بسياري از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم
10- اين خودخواهي ، حسادت و تنگ نظري تو را هيچ كس نميتواند تحمل كند و با اين وضع
11- اگر ازدواج ما سر بگيرد ، تمام عمر را
12- به پشيماني و ندامت خواهيم گذراند . بنابراين با جدايي ازهم
13- خوشبخت خواهيم بود و اين را هم بدان كه
14- از زدن اين حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش
15- اين مطالب را از روي عمق احساسم مينويسم و چقدر برايم ناراحت كننده است اگر
16- باز بخواهي در صدد دوستي با من برآيي . بنابراين از تو ميخواهم كه
17- جواب مرا ندهي . چون حرفهاي تو تمامش
18- دروغ و تظاهر است و به هيچ وجه نميتوان گفت كه داراي كمترين
19- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همين سبب تصميم گرفتم براي هميشه
20- تو و يادگار تلخ عشقت را فراموش كنم و نمتوانم قانع شوم كه
21- تو را دوست داشته باشم و شريك زندگي تو باشم .
و در آخر اگر ميخواهي ميزان علاقه مرا به خودت بفهمي از مطالب بالا فقط شماره هاي فرد را بخوان!!!
*************************************************************************
سلام بهارم
وقت ازتو گفتنه ، بازم چهره زیبایت مثل همیشه روبرومه ، عکس اون چشمای خوشگلت ، دوباره جلوی چشمامه .
ماجرای عجیبیه ، ماجرای عشق من وتو ، به سادگی و زیبائی یک نگاه . مثل همه عاشقهای دیگه اولش با یه نگاه شروع شد . وقتی نگاهامون تو هم گره خورد ، نهال عشقمون تو یه سرزمین پاک به خاک نشست . من وتو دست تو دست هم گذاشتیم و قسم خوردیم تا نهال عشقمون رو به یه درخت تنومند تبدیل کنیم . با اشک چشامون ، با خون دل ، این درخت رو آبیاری کردیم . تو سختی و ناملایمتی ها محکمتر از همیشه دستمون رو تو دست هم گذاشتیم تا از پا نیافتیم . گفتیم برای هم تکیه گاه خواهیم بود . موندیم . تنمون رو سایبون هم کردیم تا هیچ دست دیگه ای رو به یاری نخواهیم . من وتو ، تنها من وتو شرع کردیم . بار عشقمون رو به دوش کشیدیم . همیشه یار ویاور هم بودیم و خواهیم بود ، حال این نهال کوچیک ، به یه درخت تنومند شده که تو وجود من و تو ریشه دوونده وبه بارنشسته.
حالا که فکرشو می کنم ، باورم نمی شه که تونستم به اون چیزی که می خواستم برسم ، و حتی بیشتر از اون . میدونی از چی می ترسم ، یا از چی وحشت دارم ؟ از این می ترسم که همه اینها خواب بوده ، وقتی چشم بازکنم و ببینم همه اینها خواب بوده ، میدونی اونوقته که دیوونه می شم . نابود میشم ، ازبین میرم . تو همه چیز منی ، تو دارو ندار منی . تو زندگی ومعنی بودن منی ، نمی دونم میفهمی دارم دارم چی می گم ؟ می فهمی چه احساسی نسبت به تو دارم ؟…..
اما من خوب می تونم تو رو ، احساس تو رو ، عشق و علاقه ترو نسبت به خودم درک کنم ، چون خودم درست مثل توام . عاشق وعاشق پیشه .صاف و ساده مثل نگاهت . من می فهمم کسی که عاشق شد دیگه چشاش کسی رو جز معشوقش نمی بینه ، نگاهش فقط به دنبال یه نگاهه و بس . دلش به خاطر یه نفر می طپه .
به امید یه نفر زندگی می کنه . تو هر دم وهر بازدمش ، اسم معشوق رو تکرار می کنه .هر طرف که نگاه می اندازه ، به امید این هست که بتونه عزیزش رو ببینه . تو هر راهی که قدم میزاره به امید اینه که آخر این راه به معشوقش ختم بشه . شب به امید این سر با بالین می زاره که عزیزش رو تو خواب ببینه و روزها به این امید از خواب بیدار میشه که طلوع خورشید با طلوع چشمای معشوقش یکی بشه . هر قدمی که برمیداره ، تو دلش شور وشوقی برای رسیدن به معشوق ، عزیزش ایجاد میشه .
تو عاشق ترین کسی هستی که تو عمرم دیدم و شنیدم .
پایبند بودن تو به عشق و معشقت منو مجذوب تو کرده و به خاطر همین هست که هیچوقت از عشق و علاقه ما نسبت به هم کم نمیشه هیچ ، بیشتر وبیشتر میشه .
زیزم خیلی دوستت دارم . خیلی خیلی بیشتر از اون چیزی که انتظار داشتم و می خواستم
می دونی هیچوقت از اینکه دستت رو تو دستم گذاشتم و بهت گفتم که دوستت دارم و قسم خوردم که همیشه باهات می مونم پشیمون نشدم و مطمئنم که هیچوقت از اینکار پشیمون نخواهم شد.
عزیزم ، نیلوفرم ، بهترینم
فته بودی یه مدتی هست که دلت بد جوری شور می زنه
ه دلت بد نیار من مواظب خودم . مواظب تو هستم
و فقط و فقط و فقط مال منی . مال من باش . تا همیشه . تا ابد
خورشیدی در شب های تار، گل سرخی در کویرتنهائی ، سیب سرخی در شوره زارغربت ، قصه ای در شب های دراز زمستان .
تو پرنده ای هستی در آسمان خلوت زندگی من که هرنفسم به تو می اندیشم و با خیال زندگی می کنم .
بهترینم
چشم در انتظار توست و دلم در گرو عشق تو .
دوست دارم تورا تنگ در آغوش بگیرم و تمام دلتنگیهایم را باشعرهایم به سرزمین چشمانت هدیه کنم .
وست دارم شبنم های دلواپسی ام را در روی گل گونه هایت جاری سازم . صورتت را از اشکهایم خیس کنم وتو محکمتر و بلندتر از همیشه به من بگوئی خجالت بکش .
وستت دارم و بیشتر و بیشتر از همیشه
مهربانم
وقتی که قدم در کشور عشقت گذاشتم با آغوشی باز به پیشوازم آمدی . مرا گرم در آغوشت جای دادی و غرق بوسه ام کردی . هنوزهم می توانم گرمی بوسه هایت را بر روی لبانم احساس کنم . چه لحظات با شکوهی .
وقتی دست دردستت گذاشتم قسم خوردی که با من باشی . برای چون منی که میان خیل نامردان بودم باور چنین حرفی محال و خنده دار بود. سختی زیادی کشیدی نامردی ها دیدی اما سر حرفی که زده بودی و قسمی که خورده بودی ایستادی تا ثابت کنی که عشق آن چیزی نیست که همگان آن را عشق می نامند و بلکه یک عاشق واقعی برای معشوقه اش وبرای عشقش از جان خود مایه می گذارد.
تو نه از این ایل وتبار که از آسمان آمدی . تو همان فرشته ای که برای داشتن چون توئی زنده داری ها کردم . اشک ها ریختم . چه شبهائی که به یادت بیدار ماندم . چه روزهائی که به امید یک لحظه دیدن تو سر از بالین برداشته ام . چه لحظاتی که شاید ساعتها پشت پنجره نشسته ام که لحظه دیده ام به دیدنت بینا شود.
چه لحظاتی که از بیم از دست دادن تو زندگی به کامم تلخ شد . وچه لحظات شیرینی که دوباره امید بودن و زیستن ودر کنار تو بودن مرا تا اوج شادی برد. تمامی اینها زندگی من اند و ثروت من اند . من به اینها زنده ام . من ترا آسان بدست نیاوردم . تو همان نوشداروئی که نه بعد از مرگ سهراب که در بهترین زمان رسیدی . پس همیشه برایم بمان .
بهترینم
در مدرسه عشقت الفبای عشق را یادم دادی . یادم دادی : که میتوان بود . می توان زندگی کرد . میتوان عاشق بود. می توان دوست داست .
عشق را حرف به حرف و واژه به واژه برایم خواندی و معنا کردی . من در کلاس عشقت تنها ترین شاگرد بودم و برایم بهترین آموزگار شدی . هرگز مهربانی هایت را فراموش نخواهم کرد.
نازنینم
بودنت گرمی بخش عشقمان و زندگی مشترکمان که با عشق آغاز شد می باشد . تو عزیزترین و بهترین و دوست داشتنی ترین کسی هستی که در تمام عمرم دیده ام به داشتن چون توئی افتخار می کنم و به خودم می بالم که چون توئی دارم .
آشنا صدایت لرزاند دلم
آشنا صدایت لرزاند دلم
لحظه ی دیدار در پیش رویم
تو را دیدم نشستی روبرویم
گره خورد نگاهت در نگاهم
و لبخندی بی اراده بر لبانم
نگاه آرام بر گوشه لغزید
چشم آرام در جستجوت چرخید
لحظه ها بگذشت و رفتم
بی قرار تجدید قرار گشتم
روز شماری روز دیدار كردم
گله از گذر زمان كردم
برسد باز لحظه ی تكرار
چشمم نگران باز این بار
نرم نرمك آرام دزدكانه
در جستجوت بودم كودكانه
دگر روز باز تو را دیدم
این بار بهتر و بسیار دیدم
نگاه ها زیر زیر و پنهان
چند كلامی و لحظه ی پایان
.....
.......
غم ببردی و باز هم
نمی دانم چه شود نمی دانم
در كار روزگار مانده ام
آشنا صدایت لرزاند دلم
راه یافته در وجودم شوق دیدار
یاد خاطرات و ترس تكرار
************************************************
در جلسه امتحان عشق
من مانده ام و یک برگه سفید !
یک دنیا حرف نا گفتنی
و یک بغل تنهایی و دلتنگی ...
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود !
در این سکوت بغض آلود
قطره کوچکی هوس سرسر بازی می کند !
و برگه سفیدم
عاشقانه قطره را به آغوش می کشد !
عشق تو نوشتنی نیست ...
در برگه ام ، کنار آن قطره
یک قلب کوچک می کشم !
وقت تمام است .
برگه ها بالا ...
********************************************
دعای عاشقانه
خدایا چنان كن سرانجام كار تو خشنود باشی و ما رستگار
راضیم به رضایت یا الله
مرا یك دم دل از خوبان جدا نیست ولی صد حیف كه از خوبان وفا نیست
به خوبان دل سپردن كار سهل است ز خوبان دل بریدن كار ما نیست .
آنچه در دل وقلب من می گذشت وبه چه تبدیل گشت .
سرم درد می كند الله تو دانی سیاه بختم به ایام جوانی
شب وروز همین باشد دعایم كه عاشق را به كام دل رسانی
*******************************************************************
نازنیم مشکی پوشیده ای ...چرا نمی خندی؟
هزار لحظه بی تو گریستم ...
من پا به پای تو گریستم یا بی آنکه تو بمانی ایستاده ام؟
کتاب را باز می کنم و دعا میخوانم ...دعایم بوی خوشحالی تو را می دهد؟یا مایه ی آرامش من است؟
هزار لحظه نشستم ... و هر لحظه سوالی با جواب نمیدانم های من!
هرروز یک نامه می نویسم: من حالم خوب است و این جا همه چیز خوب!
این جا همه چیز خوب است؟پس چرا شبیه چیز هایی که تو میخواستی نیست!
ای جا همه چیز خوب است؟پس چرا شبیه چیزهایی که من میخواستم نیست !
یادت مانده وقتی که گم شدیم چه وقت بود ؟ تو دست مرا رها کردی یا پای من لرزید؟
ما هردو گم شدیم ...وقتی که هنوز یک پای من می لنگید .
(ترسم رو بیشتر میکنی وقتی نمیگی با منی!)
****************************************************
دل خوش
روی نوک پنجه پا ایستادم ...چقدر سخت بود ...یک لحظه احساس کردم به چشمانت نمی رسم...
تمام وقت باقی مانده را از گردنت آویزان شدم ...در نیمه باز بود و پله های تا پایین ...ماشین آن
سوی خیابان... به کوچه باریک اشاره کردم و تو خندیدی .
**************************************************************
ابتدای سفر بود ...کتابی به دستم دادی ...هرجا که خسته شدم برگی از کتابت را خواندم ...
گاه .بی گاه برایت در نامه نوشتم هنوز پایم درد می کند .
راستی فراموش کرده ام برای بابایم نامه بنویسم ...بنویسم راستی بابا وقتی که تو نبودی
از پله ها افتادم و حالا یک پایم می لنگد .
از وقتی سفر کردم هزار اتفاق افتاده ...تو نیستی ومن هنوز چای میریزم مثل دیروز که نبودی ...
**********************************************************************
هزار نامه به دستت دادم تا با خبری خوش برگردی... هرچند تا که بگویی التماست می کنم تا با
استاد گفت: دختر چمدانش را بسته است و زن زیبا چادر به سرکرده ...دامن کوتاه متری چند؟
********************************************************************
فرصتی نبود
او خواب بود
فرصتی نیست
دیگر نیست.
یادت هست
وقتی که تو با من آمدی
دیر نبود
اندکی از زود گذشته بود.
چه وقت می شود ترا نگاه کنم ؟ بگو!
************************************************
چه می توانی انجام دهی؟
وقتی که
تو نیستی تا ببینی
من دل تنگم بیقرارم وتنهام.
چه می توانم انجام دهم؟
وقتی که
تو نیستی تا ببینی
من دل تنگم بیقرارم وتنهام .
چه می شود کرد؟
وقتی که تو نیستی.
کش کمی مهربان تر می شدی
مثلا
کمی زود تر می آمدی
یا
کمی دیر تر می رفتی .
*****************************************
امروز روز من نیست
اگر تو نباشی
امروز روز من نیست
اگر تو نخندیده باشی
*****************************
تو نیستی
من برایت چای می ریزم
دیروز هم نبودی
چه فرقی میکند باشی یا نباشی
حرفی بزن
اندیشه ای
تا من آرام اما همیشه با تو گام بر دارم .
******************************************
جزیره
من در آفتاب راه می روم
و تو در زیر زمین خانه چشمان سبزت را به سیاهی چشمانم دخیل می بندی .
به خانه رسیدم
و دور از مهربانی تو دراز کشیدم
و دور تر از دستهایت اشک ریختم .
چه خوب شد
اگر که نبودی بببینی سفیدی موههای شبرنگم را .
************************************************************
کاش بین مارا چیزی پر میکرد
چیزی شبیه تو!؟
نه ...چیزی به اندازه ما.
به انتظار معجزه نشسته ام
معجزه!؟منم
هیچ حرفی از من در تو نیست
من در کمین شادی ام
همین قدر که باشی.
و ناگهان یادم آمد که ترا هرگز ندیده ام .
**********************************************
بنویس خاطرات آینده را
با مهر بانی بی پایانت
و مرا درختی تصور کن که تو
در کنارش ایستاده ای ولبخندی به وسعت جهان برلبت
****************************************
خدایا:اگر تو درد عاشقی را می کشیدی تو هم زهر جدایی را به تلخی میچشیدی اگر چون من به مرگ آرزو ها میرسیدی پشیمان میشدی از اینکه عشق را آفریدی
************************************************************************************************
آنها که به سر در طلب کعبه دویدند
چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند
رفتند...
رفتند در آن خانه که بینند خدا را
بسیار بجستند خدا را و ندیدند
چون معتکف خانه شدند از سر تکلیف
ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند
کی خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ
آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند...
خدایا،خدای من،عزیزم!
تو اون لحظه های آخر هرچی که بهت اصرار کردم فقط و فقط یک روز دیگه بهم فرصت بدی تا شاید تو این یک روز بتونم محرم بشم بهم گوش نکردی.
روم سیاهه خدایا! روم سیاهه!
تلویزیون که رسما اعلام کرد عیده برای اولین سال غم دنیا نشست تو دلم!
بغض کردم!
هنوزم بغض دارم،بغض دنیا تو گلومه...
منو ببخش...
من لیاقت نداشتم محرمت بشم.
هنوزم ندارم...
یا ارحم الرحمین پناه بر تو...
**************************************************
"دعا فقط صحنه خواندن نیست ،که عرصه شناختن او هم هست.مونولوگ نیست،دیالوگ هم هست. سخن گفتنی دوسویه است و در این مکالمه و مخاطبه است که هم انس حاصل می شود هم شناخت. هم پالایش روح می شود ،هم تقویت ایمان هم دل خرسند می گردد ،هم خرد.
و چنین است که آدمی به تمامیت خویش در محضر تمامیت طلب ربوبی حاضر می شود و نه دستار،که سر را هم می بازد، و نه به اضطرار عاقلانه، که به اختیار عاشقانه می شکند.
معشوق، همه وجود عاشق را از دل و جان می خرد و استیفا می کند و این سودای خوش عاقبت در صحنه پر صفای دعا صورت می گیرد که سیرابی سیرت و سریرت در اوست.
در دعا هم از نیاز عاشق سخن می رود، هم از ناز معشوق.هم از احتیاج این ،هم از اشتیاق او.هم از انس ،هم از خوف.هم از محبت،هم از معرفت. هم از توبه و انابت ،هم از کرم و اجابت.هم از حاجات معیشتی و زمینی،هم از مطلوبات آرمانی و آسمانی.هم از تسلیم و هم از تعلیم.
و چیست جز دعا که این همه نعمت و برکات از دامان و آستین آن سخاوتمندانه فرو ریزد و آن همه خدمات و حسنات که کریمانه از دست او برخیزد؟"
کتاب "حدیث بندگی و دلبردگی" / استاد دکتر عبدالکریم سروش
بسیار بسیار به دعا معتقدم و اگر من هم بخوام در مورد مزیت ها و محاسنش بگم مطمئنا به زیبایی کلام استاد نمیشه.
تو این شب های لطیف و آسمونی توصیه من خیلی کوچیک اینه که اگر تونستین و وقت کردین یک بار دعای جوشن کبیر رو حتما با معنی اش و صد البته با تمام حضور بخونین. برای من که اثراتش معمولا خیلی زود ظاهر میشه...
سُبْحانَكَ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ يا رَبِّ
منزهى تو اى كه نيست معبودى جز تو فرياد فرياد برَهان ما را از آتش اى پروردگار
خدایا٬
باید اعتراف کنم که من باختم!
من یک بازنده ام...
تو قمار عاشقانه تو٬ که همه ازت با صفات کریم و رحیم و رحمان وهزار تا صفت خوب دیگه یاد می کنن و من هم از اعماق وجودم قبول دارم اینو٬
باختم...
با بدترین نتیجه هم باختم...
اما خودت می دونی که نباید اینجوری می شد.اینجاش دیگه تو مکار بودی!
نبودی؟
من و تو قرار یک قمار عاشقانه رو داشتیم٬جوانمردانه و منصفانه!
خدایا٬
من فقط یک لحظه غفلت کردم و برگشتم! تو درست تو همون یه لحظه مثل بچه هایی که حاضرن برای فرار از باخت هرکاری بکنن مهره های منو جابجا کردی و من فقط چند لحظه بعد که رومو برگردوندم دیدم همه چیز عوض شده و من لبه پرتگاه_ باختم...
من از اون پرتگاه افتادم چون چاره ای نداشتم.اما ارتفاعش هم خیلی زیاد بود! اونقد که هنوزه که هنوزه از جام پا نشدم! فقط هر از گاهی بزور مهره های شکسته گردنمو بالا میارم و سرکی می کشم تا ببینم چی می گذره این دور و بر...
اگر عادلی٬
من به عنوان یک بنده ات رنجیده می شم اگه همون روزی که وعده شو دادی هر کسی رو نشونی و بهشون نگی که چه کردن تا به عنوان تنبیه این همه بلا نازل کردی سرشون.
از همه مدعی ترم اون وسط٬ از زور این که با حرص و ولع می خوام بدونم و ببینم که همه این چیزا تقاص کدوم گناههای کرده و نکرده است.
من کارنامه می خوام ازت٬هرچه زودتر! بهتر!...
از امروز رمضونت شروع میشه.
همون رمضانی که خودت این همه وعده شو دادی. چشمهای گرفتارم دربدر دنبال دستهای بخشنده ات می گردن. خدایا! من ازت می خوام همون چیزهایی رو که می دونی...
یه آخوندی بالای منبر می گفت:
"طرف میشینه اون بالا و به خدا می گه اینو بده! اونو بده! این کارو بکن! این کارو نکن! اینجوری که نمیشه! باید خواهش کنی! باید التماسش کنی!"
خدا جون٬
راست می گن اینا؟
باید التماست کنم؟
باشه!التماست می کنم٬ به دست و پای نداشته ات می افتم٬خواهش می کنم...
من خیلی خسته ام! خیلی خیلی خیلی...
خودت کمکم کن!
کمکم کن!
سحر های سیاه و آغشته به صدای اذان و حال و هوای رمضان و مملو از ستاره های چشمک زن فقط منو یاد این می اندازه:
"باید اعتراف کنم:
من نیز گاهی به آسمان نگاه کرده ام!
دزدانه! در چشمان ستارگان٬
نه تمامیشان!
تنها آنها که شبیه ترند.
شبیه تر به چشمان تو..."
یادش بخیر...
توام یادت میاد عزیزم؟!اون روزا هنوز دوستم داشتی و همه چیز برات مهم بود.خیلی مهم...
ربنا و قاروقور معده و لبهای تشنه و خشکی زده و چشمهای خسته و صدای اذان و عطر نماز و قداست لحظه ها و بوی نان و شیرینی خرما و آرامش بعد از افطار...
یک ماه تمرین خوب بودن و اگه شد خوب موندن!
تمرین رمضان!
از ته دل دعا کنیم برای هم که ارمغان بزرگش آرامشه...
التماس دعا...
***********************************************************
تو شدی مهمون من، مهمون قلبم
از صدات زمزمه عشقو شنوفتم
تو به من قشنگترین لحظه رو دادی
من برات قشنگترین قصه رو گفتم
...
نازنین از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم
تا می تونی مثه آتیش بسوزونم بسوزونم
عاشقیت همیشه با من، عشق من همیشه با تو
گریه هام می گذرن از من، زندگیم پر می شه با تو
آومدی تو روزکارم دیگرون رفتنو رفتن
من اگه واست عزیزم اینو پنهون نکن از من...
وقت دستاتو گرفتن ، لحظه چشماتو دیدن
به من این مژدرو دادی که رسیدن، نرسیدن
...
نازنین از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم
تا می تونی مثه آتیش بسوزونم بسوزونم
نازنین از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم
تا می تونی مثه آتیش بسوزونم بسوزونم
دوباره شب شد و من بيقرارم *** كانكت كن، زود بيا، در انتظارم
بيا من آمدم پاي مسنجر *** شدم مسحور آواي مسنجر
بيا هارد دلت را ما ببينيم *** گلي از كنج هوم پيجت بچينيم
بيا آيكون نماي بي نشانم *** كه من جز آدرس ميل ات ندانم
بيا امشب كمي آن لاين باشيم *** و يا تا صبح، تا سان شاين باشيم!
بيا "فرهاد" باز بي تو غش كرد *** و حتي هارد ديسكم هم كرش كرد
بيا اي عشق دات كام عزيزم *** به پاي تو دبليو ها بريزم
مرا در انتظار خويش مگذار *** و يا ز اندازه آن، بيش مگذار
بيا اي حاصل سرچ جهاني *** بيا اجرا كن آن فايل نهاني
بيا در دل، تو را كم دارم امشب *** جدودا صد مگي غم دارم امشب
اگر آيي دعايت مي نمايم *** دعا تا بي نهايت مي نمايم
اگر آيي دعاي من همين است *** و يا نقل به مضمونش چنين است
مبادا لحظه اي دي سي شوي يار *** جدا از پاي آن پي سي شوي يار
مبادا نام ما را پاك سازی *** و كاخ آرزو را خاك سازي
بمان تا جاودان اندر دل من *** بمان تا حل شود هر مشكل من
من ميخوام.........
من می خوام اسمتو تکرار کنم، تورو آهنگ تو گیتار کنم...
من می خوام تورو تا خورشید ببرم، عکستو تا تخت جمشید ببرم...
من می خوام چشمامو بارونی کنی، تو چشات چشمامو زندونی کنی..
من می خوام یاد تورو ناز کنم، تو با من باشی و پرواز کنم...
من می خوام فقط مال خودم باشی، لحظه مرگ و تولدم باشی...
بید مجنونو می خوام شونه کنم، من میخوام دلت رو دیوونه کنم...
با تو می خوام هوس ماه کنم، همه رو از عشقت آگاه کنم...
من می خوام از آسمون بچینمت، هر طرف نگاه کنم ببینمت...
من می خوام شبو فراموش کنم، من می خوام هرچی بگی گوش کنم...
من می خوام فقط مال خودم باشی، لحظه مرگ و تولدم باشی...!
************************************
وقتی میخوام داد بزنم
عشقشو فریاد بزنم
دستی میاد تو دهنم
میگه بهش نمیرسم
چرا همه منتظر
شکست قلب خستمن
چرا همه اماده ی
چروع یه فصل غمن
من نمیخوام تنها باشم
توی غما رها باشم
من نمی خوام سکوت کنم
عشق و پنهون بکنم
منم میخوام باهاش باشم
تو لحظه هاش یارش باشم
ای هوسای بی مرام
ای دشمنای بی قرار
دیگه فریب نمیخورم
عشق و غریب نمی دونم
**********************************
مینویسم د ی د ا ر
تو اگردر پی من و مشتاق منی
فاصله را بردار.
هركز نشد بياي بيشم...................(تقديم به بهترينم..... هرگـــز نشد بیـــای پیشـــم بگیــری دستـــای منـو
بـدونــی من عـاشقتـم گوش کنی حرف هـــای منـو
تو بی وفا بودی ولی اون که برات می مــرد منـم
تــا زنـده ام دوسـت دارم اینــه کــلام آخــــــــــرم
مـن کـه نتـونستـم تو رو یه لحظـه تنـهــات بـذارم
تـو سـردی خاطـره هـام بگـم کـه دوســت نــدارم
دلـم می خواد همیـن یه بار اشکامو پنهون نکنـــم
باور کنی تو رو می خوام غربت و زنــدونی کنم
بیـام به شهــر خاطــرات غرق بشم تـوی نگــات
دیـونـه وار فدات بشـم ، بمیرم من واسـه چشــات
امـا هنـوز فاصلمــون دوره و دست من جداســت
ترانــه ی سکــوت من تو بغض آخرم رهاســـت
کاشکی می شد فقط یه بار بیای بگی دوست دارم
تــو چشــم من نگـاه کنـی بگــی کـه عــاشقت منم
*************
پروانه عشقم پر پرواز ندارد
دیگر دل من طاقت این راز ندارد
گفتم به دلم سازکند آوازش
افسوس که این دل دگر آن ساز ندارد
************
من عاشق نگات شدم
لیلی شو مجنونت شدم
مونس تنهایی من
هق هق گریه هات شدم
دیدن تو برام کمه
دوریت واسم یه ماتمه
نمیره فکرت از سرم
این آخرین بهانمه
چشم تو چشمهء وفاست
قلب تو پاک وبیریاست
تبسم زیبای تو
لبخند عاشقای ماست
ای تک ملودی درام
خوشگل شهر قصه هام
هدهد زیبای دلم
این دفعه افتادی تو دام
فراموشم کردی....
اگه یه روز رسید که دیگه
واسه خیس نشدن زیر بارون چترتو باز کردی...
واسه اینکه صدای رعد و برق رو نشنوی گوشاتو گرفتی...
واسه اینکه بارونو نبینی پنجره ی اتاقتو بستی....
و اگه یه روز دیگه برف بازی نکردی...
اون روز روزیه که منو فراموش کردی...
پس یادت نره همین الآن برو چترتو واسه تولد یکی که دوستش داری کادو کن و وقتی خواستی هدیه شو بدی بهش بگو:
اگه یه روز رسید که واسه خیس نشدن زیر بارون چترتو باز کردی
اون روز روزیه که منو فراموش کردی!!!
خداحافظی میکنم و دست از سرت بر میدارم
شدن کلاوم اخرت نه دیگه دوست ندارم
شدن کلاوم اخرت که بودنت حالا غمه
ببین شکستم این همه این همه هم واسط کمه
نمیشه از تو بگذرم
نه میشه با تو بمونم
تو دیگه کوتاه نمیایی
تقصیرم و نمودنم
بی تو تنهام تو این غربت
تو این ظلمت اگه بمونم
حتی وقتی بغضی خسته
تو گلومه واسط می خونم
بی تو تنهام تو این غربت
تو این ظلمت اگه بمونم
حتی وقتی بغضی خسته
تو گلومه واسط می خونم
بر نمی گردی....
می دونم تموم حرفات یاده مهربون , بهونه ست
کاش می دیدی که همیشه چشم تو , چراغ خونه ست
کاشکی حرفهای تو راست بود
کاشکی رفتنت خراب بود
عمر عشق در نمی اومد
تمومه قصه یه خواب بود
کار از این حرفا گذشته, تو دیگه بر نمیگردی
از همون لحظه بریدی که خداحافظی کردی
تو بگو با چه امیدی چشم به راه تو بمونم
وقتی که از توی چشمات ته قصه رو می خونم
اگه دل بریده از من دل من اما باهاته
رفتنت منو سوزنده ,نوبت خاطرهاته
من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمیکنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگـــــر هـــوای دلبـــــر دیگـر نمیکنم
رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق تو را آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسه ی ترا
در این سکوت تلخ و سیه جستجو کنم
یادآر آن زن، آن زن دیوانه را که خفت
یکشب بروی سینه ی تو مست عشق و ناز
لـــرزید بر لبان عطش کرده اش هـــــوس
خنــــدید در نگاه گـریزنده اش نیــــاز
لبهای تشنه اش بر لبت داغ بوسه زد
افسانه های شوق ترا گفت با نگاه
پیچیدهمچو شاخه ی پیچک به پیکرت
آن بـــازوان سـوخته در باغ زردمـاه
هر قصه ای ز عشق که خواندی به گوش او
در دل سپــــــرد و هیچ ز خاطـر نبرده است
دردا دگر چه مانده از آن شب، شب شگفت
آن شـاخه خشک گشته و آن باغ مرده است
با آنکه رفته ای مرا برده ای ز یاد
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
ای مـــرد، ای فـریب مجسم بیا که باز
بر سینــه ی پر آتش خود می فشارمت...
زمين مي زني وميشكني
عاقبت شيشه ي اميدي را
سخت مغروري و ميسازي سرد
دردلي،آتش جاويدي را
ديدمت واي چه ديداري،واي
اين چه ديدار دلازاري بود
بيگمان برده اي ازياد آن عهد
كه مرا با توسر کاری بود
ديدمت،واي چه ديداري،واي
نه نگاهي،نه لب پرنوشي
نه شرار نفس هر هوسي
نه فـشار بدن وآغــوشي
اين چه عشقي است كه دردل دارم
من ازاين عشق چه حاصل دارم
ميـگـــريـزي ازمـن و در طـلـبـت
بــاز هــم كـوشش بـاطل دارم
باز لبهاي عطش كرده ي من
لب سـوزان تــرا مي جـويـد
مي تپد قلبم و با هر تپشي
قصه ي عشـق تـرا ميگو ي
بخت اگـراز تو جدايم كـرده
ميگشايم گره از بخت،چه باك
ترسم اين عشق سرانجام مرا
نكـــــشد تـاســــــراپرده خـاك
آتش عشق به چشمت يكدم
جلوهِِِِِ اي كــردوسرابي گرديد
تا مراواله وبي سامان ديد
نــقش افتـاده بـر آبـي گرديد
در دلم آرزويي بود كه مرد
لـب جـابخش تـرا بـوسيدن
بوسه،جان دادبروي لب من
ديدمت،ليك دريغ از ديدن
سينه اي تاكه بر آن سر بنهم
دامني،تاكه برآن ريزم اشك
آه،اي آنكه غم عشقت نيست
ميبــرم بـرتـو قلبت رشـك
بـر زميـن ميـزني وميـشكني
عـاقبت شيـشه ي اميدي را
سخت مغروري وميسازي سرد
دردلي آتش جاويدي را!!!...
تراراندم
كه دست ديگري بنيان كند روزي بناي عشق و اميدت
شود امید جاویدت
ترا راندم
ولي هرگز مگو بامن:
كه اصلا" معني عشق و محبت را نمي دانم
ولي من در ميان هاي هاي گريه خنديدم....
كه تو هرگز نداني
بي تو يك تك شاخه ي عريان پائيزم
دگر از غصه لبريزم درين دنيا بمان بي من
براي ديگري سر كن نواي عشق و مستي را
بخوان در گوش جان ديگري آواي هستي را...
شبــي بـا او سحـــر كـردن بـه عمــــر جــاودان ارزد
كه لعلش راحت روح است و لبخندش به جان ارزد
نديدم ذره اي مهــرت ، ولـي اي تـاج مهـــرويان
همـان قهـــــرت به الـطاف خداي مهـــــربان ارزد
سـلام يك صباحــت ، راستـي را گــر ز مـن پرسي
بــه شبـــهـاي بهـشـت انــدر نعـيــم بـيكــران ارزد
مــرا درويش و رسـوا كـرد شـور عشــق و خـرسندم
كــه ديــدار چنـيـن يــاري بـه تـــرك آشيـــان ارزد
من اين درويشي وعسرت به سلطاني نخواهم داد
كـه اين تاج ازسرعشق است وصد ملك جهان ارزد
جهان يكسر نمي ارزد،دمـي با غــم به سر بردن
شبــي بـا او سحـــر كـردن بـه عمـــر جـاودان ارزد...
آرامگاه عشق ...
بیتاب و ناتوان و پریشان و بیقرار
بر سر زدم.گریستم از دست روزگار
گفتم که ای ترا بخدا. سایبان پیر
بامن بگو.بگو که خفته در این گور مرگبار
کز درد تلخ مرگ وی این قلب اشکبار
خود را در این شب تنها و تار گشت
پیر خمیده پشت
جانم بلب رسید .بگو قبر کیست این
یک قطره خون چکید بدامانم از درخت
چون جرعه ای شراب غم از دیدگان مست
فریاد بر کشید :که ای مرد تیره بخت
بر سنگ سخت گور نوشته است هر چه هست
بر سنگ سخت گور با جوهر سرشک
دستی نوشته بود
از دیار ما رفت به سفر یار ما
ایدل دگر به هیچ نیرزد دیار ما
سر مست وشاد رفت وخدا باد همرهش
رحمی نکردبر غم ما بر خمار ما
او رفت وصبر رفت وتحمل تمام شد
از هم گسست سلسله ی اختار ما
گفت از تو یاد می کنم اما وفا نکرد
"یادش بخیر یارفرامو شکار ما ". . . .