سلام بهارم
وقت ازتو گفتنه ، بازم چهره زیبایت مثل همیشه روبرومه ، عکس اون چشمای خوشگلت ، دوباره جلوی چشمامه .
ماجرای عجیبیه ، ماجرای عشق من وتو ، به سادگی و زیبائی یک نگاه . مثل همه عاشقهای دیگه اولش با یه نگاه شروع شد . وقتی نگاهامون تو هم گره خورد ، نهال عشقمون تو یه سرزمین پاک به خاک نشست . من وتو دست تو دست هم گذاشتیم و قسم خوردیم تا نهال عشقمون رو به یه درخت تنومند تبدیل کنیم . با اشک چشامون ، با خون دل ، این درخت رو آبیاری کردیم . تو سختی و ناملایمتی ها محکمتر از همیشه دستمون رو تو دست هم گذاشتیم تا از پا نیافتیم . گفتیم برای هم تکیه گاه خواهیم بود . موندیم . تنمون رو سایبون هم کردیم تا هیچ دست دیگه ای رو به یاری نخواهیم . من وتو ، تنها من وتو شرع کردیم . بار عشقمون رو به دوش کشیدیم . همیشه یار ویاور هم بودیم و خواهیم بود ، حال این نهال کوچیک ، به یه درخت تنومند شده که تو وجود من و تو ریشه دوونده وبه بارنشسته.
حالا که فکرشو می کنم ، باورم نمی شه که تونستم به اون چیزی که می خواستم برسم ، و حتی بیشتر از اون . میدونی از چی می ترسم ، یا از چی وحشت دارم ؟ از این می ترسم که همه اینها خواب بوده ، وقتی چشم بازکنم و ببینم همه اینها خواب بوده ، میدونی اونوقته که دیوونه می شم . نابود میشم ، ازبین میرم . تو همه چیز منی ، تو دارو ندار منی . تو زندگی ومعنی بودن منی ، نمی دونم میفهمی دارم دارم چی می گم ؟ می فهمی چه احساسی نسبت به تو دارم ؟…..
اما من خوب می تونم تو رو ، احساس تو رو ، عشق و علاقه ترو نسبت به خودم درک کنم ، چون خودم درست مثل توام . عاشق وعاشق پیشه .صاف و ساده مثل نگاهت . من می فهمم کسی که عاشق شد دیگه چشاش کسی رو جز معشوقش نمی بینه ، نگاهش فقط به دنبال یه نگاهه و بس . دلش به خاطر یه نفر می طپه .
به امید یه نفر زندگی می کنه . تو هر دم وهر بازدمش ، اسم معشوق رو تکرار می کنه .هر طرف که نگاه می اندازه ، به امید این هست که بتونه عزیزش رو ببینه . تو هر راهی که قدم میزاره به امید اینه که آخر این راه به معشوقش ختم بشه . شب به امید این سر با بالین می زاره که عزیزش رو تو خواب ببینه و روزها به این امید از خواب بیدار میشه که طلوع خورشید با طلوع چشمای معشوقش یکی بشه . هر قدمی که برمیداره ، تو دلش شور وشوقی برای رسیدن به معشوق ، عزیزش ایجاد میشه .
تو عاشق ترین کسی هستی که تو عمرم دیدم و شنیدم .
پایبند بودن تو به عشق و معشقت منو مجذوب تو کرده و به خاطر همین هست که هیچوقت از عشق و علاقه ما نسبت به هم کم نمیشه هیچ ، بیشتر وبیشتر میشه .
زیزم خیلی دوستت دارم . خیلی خیلی بیشتر از اون چیزی که انتظار داشتم و می خواستم
می دونی هیچوقت از اینکه دستت رو تو دستم گذاشتم و بهت گفتم که دوستت دارم و قسم خوردم که همیشه باهات می مونم پشیمون نشدم و مطمئنم که هیچوقت از اینکار پشیمون نخواهم شد.
عزیزم ، نیلوفرم ، بهترینم
فته بودی یه مدتی هست که دلت بد جوری شور می زنه
ه دلت بد نیار من مواظب خودم . مواظب تو هستم
و فقط و فقط و فقط مال منی . مال من باش . تا همیشه . تا ابد
خورشیدی در شب های تار، گل سرخی در کویرتنهائی ، سیب سرخی در شوره زارغربت ، قصه ای در شب های دراز زمستان .
تو پرنده ای هستی در آسمان خلوت زندگی من که هرنفسم به تو می اندیشم و با خیال زندگی می کنم .
بهترینم
چشم در انتظار توست و دلم در گرو عشق تو .
دوست دارم تورا تنگ در آغوش بگیرم و تمام دلتنگیهایم را باشعرهایم به سرزمین چشمانت هدیه کنم .
وست دارم شبنم های دلواپسی ام را در روی گل گونه هایت جاری سازم . صورتت را از اشکهایم خیس کنم وتو محکمتر و بلندتر از همیشه به من بگوئی خجالت بکش .
وستت دارم و بیشتر و بیشتر از همیشه
مهربانم
وقتی که قدم در کشور عشقت گذاشتم با آغوشی باز به پیشوازم آمدی . مرا گرم در آغوشت جای دادی و غرق بوسه ام کردی . هنوزهم می توانم گرمی بوسه هایت را بر روی لبانم احساس کنم . چه لحظات با شکوهی .
وقتی دست دردستت گذاشتم قسم خوردی که با من باشی . برای چون منی که میان خیل نامردان بودم باور چنین حرفی محال و خنده دار بود. سختی زیادی کشیدی نامردی ها دیدی اما سر حرفی که زده بودی و قسمی که خورده بودی ایستادی تا ثابت کنی که عشق آن چیزی نیست که همگان آن را عشق می نامند و بلکه یک عاشق واقعی برای معشوقه اش وبرای عشقش از جان خود مایه می گذارد.
تو نه از این ایل وتبار که از آسمان آمدی . تو همان فرشته ای که برای داشتن چون توئی زنده داری ها کردم . اشک ها ریختم . چه شبهائی که به یادت بیدار ماندم . چه روزهائی که به امید یک لحظه دیدن تو سر از بالین برداشته ام . چه لحظاتی که شاید ساعتها پشت پنجره نشسته ام که لحظه دیده ام به دیدنت بینا شود.
چه لحظاتی که از بیم از دست دادن تو زندگی به کامم تلخ شد . وچه لحظات شیرینی که دوباره امید بودن و زیستن ودر کنار تو بودن مرا تا اوج شادی برد. تمامی اینها زندگی من اند و ثروت من اند . من به اینها زنده ام . من ترا آسان بدست نیاوردم . تو همان نوشداروئی که نه بعد از مرگ سهراب که در بهترین زمان رسیدی . پس همیشه برایم بمان .
بهترینم
در مدرسه عشقت الفبای عشق را یادم دادی . یادم دادی : که میتوان بود . می توان زندگی کرد . میتوان عاشق بود. می توان دوست داست .
عشق را حرف به حرف و واژه به واژه برایم خواندی و معنا کردی . من در کلاس عشقت تنها ترین شاگرد بودم و برایم بهترین آموزگار شدی . هرگز مهربانی هایت را فراموش نخواهم کرد.
نازنینم
بودنت گرمی بخش عشقمان و زندگی مشترکمان که با عشق آغاز شد می باشد . تو عزیزترین و بهترین و دوست داشتنی ترین کسی هستی که در تمام عمرم دیده ام به داشتن چون توئی افتخار می کنم و به خودم می بالم که چون توئی دارم .